دلتنگت که مي شوم
 
پريشانت که مي شوم
 
ويرانت که مي شوم...
 
دفترم را ورق مي زنم
 
که لابلاي تک تک واژه هايش
 
که لابلاي تمام خطوطش
 
که لابلاي تمام صفحاتش
 
ترا نوشته ام...
 
دلتنگ تر مي شوم
 
پريشان تر مي شوم
 

ويران تر مي شوم....!!!

+ نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ساعت 5:21 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

 

 
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست
 
+ نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ساعت 5:18 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

خـــــودمـــــان را پـــــیـــــدا کـــــنیـــــم . . .

نیمه ی گـُـــــــــمــــشـــــده مان پیشکش





در دلت چند دست مبل داری که هر روز یک نفر به دلت می نشیند!!!!
+ نوشته شده در 22 اسفند 1391برچسب:, ساعت 6:9 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

چه كسی می گوید كه گرانی شده است؟!
دوره ارزانیست!!!
دل ربودن ارزان،دل شكستن ارزان،دوستی ارزان است،چه شرافت ارزان،آبرو قیمت یك تكه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر!
قیمت عشق چقدر كم شده است؟ كمتر از آب روان و چه تخفیف بزرگی خورده،قیمت هر انسان




اصلی هست که می‌گوید دیدنی‌هایت قشنگ که باشند عکاس می‌شوی ،
زشت که باشند ، نویسنده..!!



کارگري خسته سکه اي از جيب جليقه کهنه اش در آورد تا صدقه دهد،جمله اي روي صندوق ديد و منصرف شد .... صدقه عمر را زياد ميکند !!!



در اولین قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه می‌گویند؟

«در اولین قرار ملاقات فقط به هم دروغ می‌گویند و این معمولا باعث می‌شود که از هم خوش‌شان بیاید و یک قرار دوم بگذارند.»



بچه هه تا دیروز واسه باباش چشم چشم دو ابرو میکشید،امروز شاخ و شونه میکشه



هیچ هم سکوت ، نشانه ی رضایت نیست
شاید کسی دارد خفه می شود..
پشت یک بغض...!!!


+ نوشته شده در 22 اسفند 1391برچسب:, ساعت 6:9 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

خیلی سخته

خيلي سخته كه دلي روبا نگات دزديده باشي

وسط راه اما ازعشق،يه كمي ترسيده باشي

 خيلي سخته كه بدونه واسه چيزي نگراني ازخودت مي پرسي يعني،ميشه اون بره زماني؟

خيلي سخته توي پاييزباغريبي آشنا شي اما

وقتي كه بهار شد يه جوري ازش جداشي

خيلي سخته يه غريبه به دلت يه وقت بشينه بعد به اون بگي كه چشمات نمي خواد اونو ببينه

خيلي سخته كه ببيني كسي عاشقيش دروغه

چقدر از گريه اون شب،چشم تو سرش شلوغه 

خيلي سخته واسه اون بشكنه يه روز غرورت اون نخواد ولي بمونه هميشه سنگ صبورت

خيلي سخته بودن تو واسه اون بشه عادت 
 ديگه بوسيدن دستات واسه اون بشه عبادت

خيلي سخته كه دل تو نكنه قصد تلافي تا كه بين دوپرستو نباشه هيچ اختلافي

خيلي سخته اونكه ديروز واسش يه رويا بودياز يادش رفته كه واسش تو تموم دنيا بودي

خيلي سخته بري يكشب واسه چيدن ستاره ولي تا رسيدي اونجا ببيني روزشد دوباره

خيلي سخته كه من وتو هميشه باهم بمونيم

انقدعاشق كه ندونن ديوونه كدوممونيم

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 4:33 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

یادم باشد

یادم باشد زندگی را دوست دارم.

یادم باشد قلب کسی را نشکنم.

یادم باشد زمان، بهترین استاد است.

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست.

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم.

یادم باشد زندگی، ارزش غصّه خوردن ندارد.

یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم.

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم.

یادم باشد از بچّه ها می توان خیلی چیزها آموخت.

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.

یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.

یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود.

یادم باشد از چشمه ، درسِِ خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.

یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند.

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.

یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به دست دل خودش باز می شود.

یادم باشد قبل از هر کار، با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت بر فرقم نکوبم.

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه

می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن، پی ببرم.

 
+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 4:31 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

کاش می فهمیدی                          کاش می فهمیدی                         کاش می فهمیدی


   بودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

 


و لی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

 دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

 میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

                                             ولی اینو بدون که خیلی دوست دارم


 

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 4:27 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

بیا که من . . .

بیا که من . . .

            به مهربانیت  

                به آرامشت  

                    به وفایت 

                        به غرورت

                            به بهارت  

                                به قدرتت 

                                    به یاد رویت 

                                        به فروغت    

                                            به خنده ات  

                                                به همرازیت

                                                    به همدردیت

                                                                  از همه محتاج ترم . . .


 

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 4:26 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

 

وقتی دستامو گرفت،چشمامو بستم و گفت دوستت دارم

نفهمیدم که من روی صحنه ی تئاترم و اون بازیگر خوبیه


 

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 4:4 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست …
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام … نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان
یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات
 
 
لحظه که گفتی:
 
یکی بهتر از تورو پیدا کردم
 
یاد اون روزایی افتادم
 
که به 100تا بهتر از تو گفتم
 
من بهترینو دارم...

ثانیه هارو نشمارواسه کسی که رفته خوب میدونم عزیزم دوریش برات چ سخته
اماکسی که رفتو برگشتنش تو خوابه
باید که باورت بشه ارزوهات سرابه
کجا میخوای بری و دنبال اون بگردی
چرا تورو نخواستش تو که بدی نکردی
ارزش اون چشماتو باگریه پایین نیار
حروم نکن روزهاتو باحسرت و انتظار
خودش که نیست خیالش پس چرا زنده باشه
اونکه دنبال بهونست بهتره بره جداشه
رفت توروتنها گذاشت قسمت تو همینه
توهم دعاکن براش ب روز تو بشینه
قسمت تو نبوده به پای اون بسوزی
امید نداشته باشی که برگرده ی روزی
نفرین نکن بدون که خدا هواتو داره
ی روز توسرنوشتش درد تو دلش میزاره
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباساشو عوض کنه هر چی منتظر
شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان
و بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟
 
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این
صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم
چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه



سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی
می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام
ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم
خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو
کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون
رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت
کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از
جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب
عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه
زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش
داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو
اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به
اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای
من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون
من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه
تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه
مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین
جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ
سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم
 می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 3:49 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل ما را نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
آخر این غصه هجران بودو بس
حسرت رنج و فراوان بودو پس......
 
 
دیگه سراغمو نگیر ، که از تو هم بدم میاد
 
دلم یه چند روزیه که ، مرگ نگاهتو میخواد
 
تازگیا حس میکنم ، مال غریبه ها شدی
 
بهتره که یادم بره ، شور یه عشق بی خودی
 
بهتره که دل بکنم ، از کلک نگاه تو
 
جدا کنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو
 
باید منم غریبه شم مثل خودت مثل چشات
 
قلبمو سنگی بکنم از تب سرد خنده هات 
 
باید که از شهر دلت ، برم که دربدر بشی
 
تو کوچه ی نگاه من ، مثل یه رهگذر بشی
 
اگه یه روز به خاطرت ، شدم تو غصه ها اسیر
 
حالا ازت بدم میاد ، دیگه سراغمو نگیر
 
امشب که سقف بی ستاره ی اتاقم
 
 
برسرم سنگینی میکند مانده ام که از چه بنویسم؟!
 
 
 
از آنهایی که دیروز با من بودند وامروز رفته اند یا از تو که همیشه حرفهای مرا
 
 
میخوانی؟؟
 
 
از چه بنویسم؟؟!
 
 
از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که سوت وکور است؟
 
 
از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟
 
 
از خاطراتی که با تو در باران خیس شد یا ازغزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟
 
 
از چه بنویسم؟؟!
 
 
از نامه ای که هرگز برایت نفرستادم یا ازترانه ای که هرگز برایت نخوانده ام؟
 
از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم یا از بدرودی که هرگزآن را به زبان نیاوردیم؟
 
 
من عاشق خیابانی هستم که قسمت نشدباهم درآن قدم بزنیم!!
 
 
من دلبسته ی درختی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آن حک کنیم!!
 
 
من منتظر پنجره ای هستم که عطر تو را دوباره به من نشان بدهد!!
 
من دیوانه ی ساقه ای یک پرسیاوشانم که اولین بار درخواب سپید تو رویید!
 
 
ای عشق ناگزیر:
 
 
اگرقرار باشد بنویسم باید در همه ی سطرهای دفترم حضور داشته باشی
 
 
نفسهای تو میتواند برگ برگ دفترم را از پاییز پاک کند!
 
 
من بیقرار حرفهای ناب توام
 
 
حرفهایی که هزاران سال دیگر دریک بعداز ظهر آفتابی با من خواهی گفت!!
 
 
من از اولین روز آفرینش چشم به راه نگاه جذاب توام
 
 
 
 
کی مرا می بینی؟؟!.......
 
+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 3:46 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

به آرزوي ديدار

يادم مياد ميگفتي

 

برو خدا نگهدار

نوشتي روي ديوار

به آرزوي ديدار

رفتم.غروب رفتن

دلم ميگفتش نرو

نميشنيدم انگار

من التماس دلو

رفتمو باز اومدم

اما نديدم اونو

گفتن كه دير رسيدي

داده به دنيا جونو

گفتم محاله هرگز

اوني كه منو دوست داره

قول داده بود كه هيچ وقت

منو تنها نذاره

ميگن كه آرزومون

افتاده به قيامت

گلم من كه ندارم

اينهمه صبرو طاقت

به عشق تو رو ديوار

منم واست نوشتم

به آرزوي ديدار

منم خودم رو كشتم

منو ببخش عزيزم

كه خيلي دير رسيدم

زير نوشته تو

يه خط سرخ كشيدم

با قطره قطره اشك

با ذره ذره خون

به آرزوي ديدار

منم دارم ميدم جون...

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 3:45 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

عـشق

همه گفتن:عشقت داره بهت خيانت مي کنه!

گفتم:مي دونم!

گفتن:اين يعني دوستت ندارهاااا

گفتم: مي دونم!

گفتن:احمق يه روز ميذاره ميره تنها ميشي !
... ... ... گفتم:مي دونم!

گفتند:پس چرا ولش نمي کني..؟!

گفتم:اين تنها چيزي ِ که نمي دونم

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 2:34 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

چه می شود همه از جنس آسمان باشد

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها
+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ساعت 2:31 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

یک شباهت اساسی بین مهندس های کامپیوتر و دکترها هست

و اونم اینه که:
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
از هر چی سر در نمیارن می گن ویروسه
 
 
 
 
 
کوچ پرندگان به مــــن آموخت ،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مسافرت گله ای حال میده :))))))

ادامه مطلب
+ نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, ساعت 6:8 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |