به راحتی میشه.....ولی

به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد ولی به سختی می شه اشتباهات خود را پیدا کرد.
به راحتی میشه بدون فکر کردن حرف زد ولی به سختی می شه زبان را کنترل کرد
.
به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم ولی به سختی می شه این رنجش را جبران کنیم
.
به راحتی میشه کسی را بخشید ولی به سختی می شه از کسی تقاضای بخشش کرد
.
به راحتی میشه قانون را تصویب کرد ولی به سختی می شه به آن ها عمل کرد
.
به راحتی میشه به رویاها فکر کرد ولی به سختی می شه برای بدست آوردن یک رویا جنگید
.
به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد ولی به سختی می شه به زندگی ارزش واقعی داد
.
به راحتی میشه به کسی قول داد ولی به سختی می شه به آن قول عمل کرد
.
به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد ولی به سختی می شه آنرا نشان داد

به راحتی میشه اشتباه کرد  ولی به سختی می شه از آن اشتباه درس گرفت.
به راحتی میشه گرفت ولی به سختی می شه بخشش کرد
.
به راحتی میشه یک دوستی را با حرف حفظ کرد ولی به سختی می شه به آن معنا بخشید
.
و در آخر
:
به راحتی میشه این متن را خوند ولی به سختی می شه به آن عملکرد...

+ نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, ساعت 10:51 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

شيشه...

روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم

 

         اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم

             حرف با برف زدم


ادامه مطلب
+ نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, ساعت 11:21 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

زندگی ..............................................................

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, ساعت 10:40 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…

 

 فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

 

ادامه مطلب
+ نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, ساعت 10:31 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

عاشقانه هاي كاغذي من

اگه دلت گرفته ....

اگه احساس تنهايي ميكني....

اگه خالي دستات.....

اگه فكر ميكني تمام دراي دنيا به روت بسته شده...

اگه احساس ميكني هيچ كس نيست تا به درد دلات گوش كنه....

واگه دوست داري احساس واقعي عشق رو بدوني

بدون همه ي اينا فقط يه فكر ويه احساسه 

خدا هم تنهاست"اما عاشق وديوانه ي معشوق

فقط اينو بدون خدا به اندازه ي تمام تنهايي آدما تنهاست اما اونم منتظر ماست تا بهش سر بزنيم وبهش فكر كنيم همون طور كه اون در تمام تنهايي ها وغصه هاي دنيا با ماست

هروقت دلت پراز غصه هاي دنيا شدبدون خدا يه گوشه داره به حرفات گوش ميده ومنتظره تا براش درددل كني واونو احساس كني



بي عشق زندگي محال است افلاطون


+ نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, ساعت 10:18 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮﭼﻘﺪ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ ,ﺭﻭﺯ ﻭ

ﺷﺐ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ...

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺸﻮﻧﯽﺩﺧﺘﺮ ﭼﻘﺪ ﻭﺍﺳﺶ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺸﻪ ,ﻫﯿﭻ

ﺟﺎﯼﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺷﻮ ﻧﻤﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻥ ....

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﺯﻝ ﺯﺩﻥ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﯼﺩﺧﺘﺮ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﺶ

ﮔﻔﺘﻦ, ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭﻡ ؛ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻩ, ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪﻫﻤﻮ ﻣﯿﺪﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ

ﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ...

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻭﺍﺭﻋﺎﺷﻖ ﺗﻪ ﺭﯾﺶ ﭘﺴﺮﻩ,ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ

ﺷﯿﺶ ﺗﯿﻎﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻥ ....

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﺍﻭﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﺸﻮﻥ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ , ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﻪ

ﺩﺧﺘﺮﻩ, ﻫﺮ ﺭﻭﺯﺻﺒﺢ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﺩﻥ ...

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺸﻘﺶ ﺳﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﻭ ﺑﺎ

ﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺑﻮﯼ ﻋﺸﻘﻤﻮ ﻣﯿﺪﻩ ؛ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺩﯾﻮﻭﻧﺶ

ﻣﯿﺸﻪ ,ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ...

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮ,ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﮐﺎﺩﻭ ﻭﺍﺳﺸﻮﻥ

ﺑﻬﺘﺮﻩ ,ﻫﺮﺩﻓﻪ ﻭﺍﺳﺶ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪﻦ ....

ﺍﮔﻪ ﺍﮔﻪ ... ﺑﺴﻪ

ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻦ ، ﻫﻤﯿﺸﻪ

ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻤﻮﻧﺪﻥ

+ نوشته شده در یک شنبه 16 شهريور 1388برچسب:, ساعت 7:51 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

وقتی ی دختـــر باهات بحث میکنه. . .


غــر میزنه . . .


قهــــر میکنه . . .


دلـــش میگیــره . . .


از دستت گریه میکنه. . .


میـــگه... میـــگه... میـــگه...


و اشــکش سرازیر میشه و مجبورت میکنه


حرفشو گـــوش کنی..!


خوشحال بـــاش!


بــراش مهمـــی که اینجوریه...


اگه همش صدات میکنه


اگــه دوستش داری. . . ذوق کن..!


چون خیلی دوستــــت داره


اگه مردی ...اگه عاشقی ... قدر مهربونیاشو بدون


بزار از ابراز عشـــقش به تو انرژی بگیره


بزار واست بخنده و بهش بگو که عاشق خنده هاشی


بهش بگو چقدر دوســ ♥ـتش داری...


آروم باش و لبخند بزن


احترام بزار و بگو عشـــق من چی میخواد..؟


دخــــتر به همین سادگی آروم میشه


تو فقط مــــرد باش ...همــیـــن..!

 

 

 

 

 

من ی دخترم
اگه خودمو لوس نکنم
اگه باهات قهر نکنم و ناز نکنم
اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیونه نشم
اگه از نظر دادنات خوشحال نشم
اگه به خاطر تو به خودم نرسم
اگه سر به سرت نذارم
اگه برات گریه نکنم
اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم
اگه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلم کنی
اگه بهت نگم آقامون
اگه برات مظلوم بازی درنیارم
اگه از سرو کولت نرم بالا
اگه برات عشوه نیام
اگه گوشتو نپیچونم و نگم تو فقط مال منی
اگه ناغافل دستاتو نگیرم
اگه وقتی کار بدی کردم با ترس بهت نگم
اگه لج بازی نکنم
اگه ...
اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی!
تو عاشق اینی که من یه خانم کامل باشم!خانم تو!
اممما!!!
تو پسری!
اگه برام غیرتی نشی
اگه روم حساس نباشی
اگه ته ریش نداشته باشی
اگه باهام مهربون نباشی
اگه بهم اخمای کوچولو نکنی
اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اونو بکش جلو
اگه دستمو محکم نگیری
اگه نگی هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت
اگه سر به سرم نذاری
اگه قربون صدقم نری
اگه نگرانم نشی
اگه بهم نگی عروسک من
اگه نگی من مهمم که میگم خوبی
اگه...
اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات بکنم!
من تورو مرد میخوام!مرد من!
پس بیا و مرد باش!
ابرو برندار!دماغت عمل نکن!
لوس حرف نزن!
من و تو همون آدم و حواییم!بیا جاهامونو عوض نکنیم!
من لطافت نگه میدارم تو صلابت
تو نگاهتو نگه دار منم نجابتمو
بیا سعی کنیم بهترین هم باشیم!
من بهترین دختر واسه تو!
تو بهترین پسر واسه من!
میدونم شاید نشه حداقل سعی که میشه کرد!
قبول؟؟

+ نوشته شده در شنبه 8 شهريور 1388برچسب:, ساعت 11:20 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

من شــــــــــــــــــــرمندمْ
واسه وقتایی که میتونستم برم ولــــــــى موندم
واسه حرفایی که میتونستم بزنم ولی نزدم که حرررررمت بمونه..
واسه حرفایی که میتونستی نزنی ولی زدی..
ولــــــــى شکستی..
تصویری که ازت تو ذهنم بودو
حسی که تو دلم بودو
حرمت صادقانه موندنمو..هه
آره شــــــــــــــــــــرمندمْ
واسه موندنم پای کسی که فقط ادعای دوست داشتنمو داشت
واسه رد کردن و خورد کردن کسایی که تو حسرتم موندن..
خودم کردم تقصیر من بود!
گله نیست! کینه نیست! عقده نیست! یه اعترافه
من.......... شـــــــــــــرمندم

+ نوشته شده در دو شنبه 27 مرداد 1388برچسب:, ساعت 4:34 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

پــست ویــژه امشـــب
بِخون خیلـے قشَنگــھ
آخرای ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ ...
خسته ...
ﻣﯿﺮﯼ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺸﯽ ...
ﺩﻟﺖ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ..
ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﮑﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮕﻪ ... ﺷﺎﯾﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ
ﺧﻮﺩﺕ ...
ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺕ ﮔﻮﺵ
ﮐﻨﻪ ... ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﺑﮕﻪ ... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ..
ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ ﮐﺎﻓﯿﻪ ...
ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ، ﭼﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻬﺶ پیام ﺑﺪﯼ ﯾﺎ ﻧﻪ .. ؟؟!!
ﻣﯿﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺶ ...
هه (Online)
يه خنده ی تلخ ...
ﯾﻪ ﺁﻩ ﺁﺭﻭﻡ ...
ﺑﻐﻀﺖ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﻮﺕ ﺣﺒﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﯽ
ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ...
اون اینطوری شادتره ...
عکسشو میبینی ...
با خودت میگی ...
"خوشبحالش چه خوشگل شدی ..."
بعد بغضت ...
.... بیخیال ....
هیچ کس ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﻤﯿﺸﻪ .... ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﻬﺖ ﮔﺬﺷﺘﻪ ...
صبح ﻣﯿﺸﻪ ...
ﻭ باز میخندی ...
همه هم میگن خوشبحالش ...
چه زندگی شادی داره ...
هه
امروزم تموم شد ...
شب شد ...
امشب تکرار دیشب ...!

 
+ نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1388برچسب:, ساعت 10:47 AM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

يعني ميشه ...
يه روز منو تو بهم برسيم ...
بعد يه روزي صبح تو بغلت چشمامو باز كنم ...
ببينم خواب ِ خوابي 
هي آروم بوست كنم تا بيدار شي ...
بعد بگم پاشو ديگه تنبل ...
حوصلم سر رفت !!!
چقدر ميخوابي !!!
تو هم كه غُر غُرو ...
با كلي كش و قوس بيدار شي 
بعدِ كلي ديوونه بازي و بالش بازي ...
بگم گشنمه خيلي ... بريم صبونه بخوريم ...
تو هم بگي باشه بريم . حالا چي داريم ؟؟!
منم بگم : هيچي ! امروز تو صبونه درست كن .
تو هم بگي : مثلا زن گرفتم هيچكاري بلد نيست .
من تو رو نميگرفتم چيكار ميكردي آخه ؟!
منم بگم : خيلي دلتم بخواد دختر به اين خوبي ... نازي ... جيگري ...
تو هم بگي : بچه پررووو رو ببين ... فقط ٦ متر زبون داره ...
باشه ... بگير بخواب استراحت كن ...
يه صبحونه درست كنم انگشتاتم بخوري ... ميخوام تپل شي ...
زنِ لاغر دوست ندارم ... بعد محكم بوسم كني ..
يعني ميشه؟؟!

+ نوشته شده در شنبه 14 تير 1388برچسب:, ساعت 11:39 AM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

ســــــــــــــــــــــــلامتیه اونی که دلم واسش خیلی تنگه.
اما بهش قول دادم مزاحمش نشم...
ســـــــــــــــــــــــــــلامتیه اونی که آرزوی داشتنش واسه منه و وصالش واسه رقیب من....
ســـــــــــــــــــــــــلامتیه اونیکه فقط خوبیشو خواستم ولی همه جا نشست بدیمو گفت....
ســــــــــــــــــــــــلامتیه اونی که میدونم بهم خیانت میکنه.
اما خودمو گول میزنم و میگم دروغه.....
ســـــــــــــــــــــــــلامتیه اونی که حتی با هزار تا بدی که در حقم کرده اگه بازم بیاد طرفم دلم نمیاد برنجونمش....
ســـــــــــــــــــــــــــــلامتیه اونیکه تا فهمید چقد دوسش دارم شروع کرد به اذیت کردن....
و ســــــــــــــــــــــلامتیه اوناییکه دلشون مثل من از یه بیمعرفت خــــــــــــونه.... —

 
+ نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1388برچسب:, ساعت 3:44 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

مـــטּ ....

مـــטּ همیشـــــﮧ مــے خــنـــכҐ

امــــا بــا همــــﮧ ڪـــس نمــے پـــرҐ ... 

غــــرﯠر כارҐ ﯠلـــے نــــﮧ ﯠاســـــﮧ כﯠســـــتــاҐ 

بـــا همــــــﮧ صــــافـــҐ  

امــــا ....

اگــــــﮧ بــכ بـــاشــــے شــــــایـــכ تحـــــمل ڪــــنـــҐ 

ولـــــــے ...

اگـــــه از حـــــכتـــــــ بگـــــــذرے ...

כیگـــــــﮧ ... آכҐ حســــابــتـــــ نمـــے ڪـــــنــҐ ﯠ

زیـــر پـــاҐ لــہـــتـــــ مــے ڪـــنـҐ ..

 

+ نوشته شده در سه شنبه 27 خرداد 1388برچسب:, ساعت 2:9 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

بـِــﮧ سَـلـامـَتـﮯِ

 

بـِــﮧ سَـلـامـَتـﮯِ اونـایـﮯ ڪـﮧ مُـخـاطـَبِ خـاصـِشـون خـُداسـت

بـِــﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایﮯِ ڪـﮧ شـَبـا بـِــﮧ خـُـدا شـَب بـِخـیـر مـیـگـَن

 بـِــﮧ سَـلـامـَتـﮯِ اونـایـﮯ ڪـﮧ مُـخـاطـَبِ خـاصـِشـون خـُداسـت

بـِــﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایﮯِ ڪـﮧ شـَبـا بـِــﮧ خـُـدا شـَب بـِخـیـر مـیـگـَن

آره ... بـﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ مَـن ، سـَلـامـَتـﮯِِِ تـــو ...

 

 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 21 خرداد 1388برچسب:, ساعت 10:58 AM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

آروم باش !

 

مامان !

 

لحاف من آبی بود ، چرا سفید شده ؟

 

بالشم مثل پنبه بود ، چرا مثل سنگ شده ؟

 

بابا !

 

تو میدونستی از تاریکی میترسم ،

 

چرا لامپورو روشن نکردی ؟

 

مگه داره بارون میاد ؟

 

چرا همه جا بوی خاک میده ؟

 

من دیروز حموم بودم ،

 

چرا منو شستن ؟

 

عشقم !

 

چرا گریه میکنی ؟

 

آروم باش !

 

مگه وقتی زنده بودم ارزشمو فهمیدید .... ؟؟؟؟ !!!!

 

+ نوشته شده در جمعه 9 خرداد 1388برچسب:, ساعت 1:15 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |

گــــــاهے ...

 
گــــــاهے شــــــایـב لازمـ باشــــــﮧ

از یاد ببــــــریمـ....

یاد آنــــــهایے را کــــــﮧ با بودنشــــــان

بودنمــــــان را بـﮧ باز ے گرفتــــــنـב...
 
+ نوشته شده در پنج شنبه 8 خرداد 1388برچسب:, ساعت 6:57 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |