تــ♥ـפּ آرامــ بخوابــــ

تــ♥ـפּ آرامــ بخوابــــ

پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم !

دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟

پسر : خب ، منزل بگم چطوره ؟

دختر : وااااای . . . از دست تو !

پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟

دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم !

پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟

دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟

پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا !

دختر : واقعا که !

پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خوبه ؟

دختر : لوووس !

پسر: ای بابا ، ضعیفه ! این دفعه اگه قهر کنی دیگه نازکش نداری ها !

دختر : بازم گفت این کلمه رو . . . !

پسر : خب تقصرخودته ! میدونی که من اونایی رو که

دوست دارم اذیت میکنم ، هی نقطه ضعف میدی دست من !

دختر : من ازدست توچی کارکنم ؟!

پسر: شکرخدا ! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب

وتاب ملاقات توبودم ، لیلی قرن بیست و یکم من !

دختر : چه دل قشنگی داری تو ! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه !

پسر : صفای وجودت خانوم !

دختر : می دونی ! دلم ، برای پیاده روی هامون ، برای سرک کشیدن

تو مغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها ، برای بوی

کاغذ نو برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه

. . .آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره !

پسر : می دونم ، می دونم ،دل منم تنگه ، برای دیدن آسمون چشمای تو . . .

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم . . .

برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم . . . !

دختر : یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “ خاتون

پسر : آره ، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی !

دختر : ولی من که بور بودم !

پسر : باشه ! فرقی نمی کنه !

دختر : آخ چه روزهایی بودن ، چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده . . .

وقتی توی دستام گره می خوردن ، مجنون من . . .

پسر : . . .

دختر : چت شد چرا چیزی نمیگی ؟

پسر: …

دختر : نگاه کن ببینم ! منو نگاه کن . . .

پسر: . . .       

دختر : الهی من بمیرم ، چشات چرا نمناکه ، فدای تو بشم . . .

پسر : خدا ، نه . . . ( گریه )

دختر : چرا گریه میکنی ؟

پسر : چرا نکنم ، ها ؟

دختر : گریه نکن ، من دوست ندارم مرد گریه کنه ،

جلو این همه آدم ، بخند دیگه ، بخند ، زودباش . . .

پسر : وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم ؟

کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم . . .

دختر : بخند، و گرنهمنم گریه میکنما !

پسر : باشه ، باشه ، تسلیم، گریه نمی کنم ، ولی نمی تونم بخندم

دختر : آفرین ! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی ؟

پسر : توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد

، ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم . . .

دختر : چی ؟ زودباش بگو ، آب از لب و لوچه ام آویزون شد . . .

پسر : . . .

دختر : دوباره ساکت شدی ؟

پسر : برات کادو ( هق هق گریه ) ، برات یه دسته گل

گلایل ! یه شیشه گلاب و یه بغض طولانی آوردم . . . !

تک عروس گورستان !

پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره . . .

اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم . . .

نه ، اشک و فاتحه

نه ، اشک و فاتحه و دلتنگی

امان ، خاتون من ! توخیلی وقته که . . .

آرام بخواب بای کوچ کرده ی من . . .

دیگر نگران قرصهای نخورده ام ، لباس اتو نکشیده ام

و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش . . . !

نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش !

بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم . . .

اما ، تو آرام بخواب . . .

 

 



نظرات شما عزیزان:

*-*
ساعت20:37---19 آذر 1394

+با عشق جمله بساز...؟!?

_جمله...!؟?

+آره...?

_عشق...؟!❤

+آره دیگه...?

_من با عشقم دنیامو میسازم...???


*-*
ساعت19:18---4 آذر 1394

دِلـَـــــمــ ؛
گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد........ !
گـ ـاهے میــ ـسوزَد !
و حَتے گــ ـاهے ،
گــ ـاهے
نـَ ـه خِیــلے وَقتـــ هـ ـا میـــ ـشِکَند !
امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَـ ـد . . .



*-*
ساعت19:06---2 آذر 1394

تـو مَـرامِـمـون خـ✖ــیانـَت نیسـت
رِفــیقامـون خــِـ✖ــیـلـے فروخـتـنـمون..
ولــ...ــے بـ×ــازَم
تودوستیمون✖ سیـاسَت ✖ نیسـت!
بِــهـتَر اَز مـآ هَـم خِـیـلی هَـسـت میدونَم..
ولــ⇨ـــے بـ∝ـازَم
تو ذاتِــمـوּن ツ حِـسادَت ツ نـیست


*-*
ساعت17:21---30 آبان 1394

ﮔﺎﻫﯽ ..
ﺩﻟﺖ " ﺑﻪ ﺭﺍﻩ " ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺑﻪ " ﺁﻥ ﺭﺍﻩ " ﻭ ﻣﯿﺮﻭﯼ ..
ﻭ ﻫﻤﻪ , ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ..
ﮐﻪ ﺗﻮ
" ﺭﻭﺑﺮﺍﻫﯽ "



*-*
ساعت17:20---30 آبان 1394

ای من .....
چرا اینقدر تنهایی ...چرا دلتنگی ...بگو با من ..از غصه های من ...دلم برای دلم می سوزد .



*-*
ساعت17:41---29 آبان 1394
11میلیارد ثانیه به شب یلدا‎ ‎مانده یادتووووون باشه
که من اولین کسی بودم که بهتون تبریک گفتم!!!

دکترم رفتم،گفته فعلا بی خطرم , نگران نباشین!!


بارانا
ساعت7:41---14 آبان 1394
سخت است حرفت را نفهمند،

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،

حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،

اشتباهی هم فهمیده اند.

.:: دکتر علی شریعتی ::.


avadis
ساعت20:43---20 مهر 1394
تـو مَـرامِـمـون خـ✖ــیانـَت نیسـت
رِفــیقامـون خــِـ✖ــیـلـے فروخـتـنـمون..
ولــ...ــے بـ×ــازَم
تودوستیمون✖ سیـاسَت ✖ نیسـت!
بِــهـتَر اَز مـآ هَـم خِـیـلی هَـسـت میدونَم..
ولــ⇨ـــے بـ∝ـازَم
تو ذاتِــمـوּن ツ حِـسادَت ツ نـیست


ali bagheriyan
ساعت17:12---20 مهر 1394
رسم روزگار است دیگر...
از یک دست تقدیم میکند...
و از دست دیگر...
به زور از چنگت بیرون میکشد...


ali bagheriyan
ساعت17:10---20 مهر 1394

رفت...!!!
خجالت کشیدم بگویم:گند زدی به تمام باورهایم!!!
غرورم نگذاشت بگویم:"نـــــرو"...بمان کنار دلم!
دلم نمیگذارد فراموشش کنم...!
عقلم نمیگذارد بگویم "برگرد"
خاطراتش نمیگذارد"نفس" بکشم!
"قسمت" نمیگذارد دستهایم به رویای داشتنش برسد!
و این وسط "خدا" با تـــــــــمام بزرگیش فقط نگـــــــــاه میکند!


raouf
ساعت11:39---16 مهر 1394
ابجی مطالب وبت عالیه اشک ادمو در میاره

samaneh
ساعت15:35---15 مهر 1394
─═हई♚خداااااا♚ईह═─

الهی آرامش درونم راسپاس.
الهی سلامتی جسمم را سپاس.
الهی آگاهی روز افزونم راسپاس.
الهی دل شادم راسپاس.
الهی دل پر تپشم راسپاس.
الهی این لحظه راسپاس.
الهی مکان مقدس را سپاس.
الهی دوستان خوبم را سپاس.
الهی نفس پر انرژیم را سپاس.
الهی موفقیت امروزم راسپاس.
الهی شایستگیم را سپاس.
الهی لیاقتم راسپاس.
الهی باتو بودنم را سپاس.
الهی تورادر همه حالم سپاس.
به لطف الهی من اشرف مخلوقاتم.
به لطف الهی من تجلی کائناتم.
به لطف الهی من عزیزدردانه ی آفرینشم.
به لطف الهی انسان بودنم راسپاس.
من از صمیم قلب عاشقم برای همه توانگري الهی میطلبم.
من از صمیم قلب پر طپشم.برای همه آرامش الهی میطلبم.
الهی تورا به داده ونداده هایت سپاس.
الهی تورا در همه ی لحظات عمرم سپاس.
الهی تورا سپاس ، سپاست را سپاس..
* آمین


samaneh
ساعت19:14---13 مهر 1394
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ،
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺫﯾﺘﺖ ﮐﻨﻪ ،
ﻭﻟﯽ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻋﺬﺍﺑﺖ ﻧﻤﯿﺪﻩ !
ﺷﺎﯾﺪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﺘﻮ ﻧﭙﺮﺳﻪ،
ﻭﻟﯽ
ﻫﻤﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﭘﯿﺶ ﺗﻮﺋﻪ !
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻗﻬﺮ ﮐﻨﻪ ،
ﻭﻟﯽ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯﺕ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﻩ !!!


samaneh
ساعت15:49---8 مهر 1394
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد
به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت10:56---7 مهر 1394
بزرگترین مترجم کسی است که بتواند سکوت دیگران را ترجمه کند .........


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت10:55---7 مهر 1394
ای من .....
چرا اینقدر تنهایی ...چرا دلتنگی ...بگو با من ..از غصه های من ...دلم برای دلم می سوزد .


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت10:55---7 مهر 1394
هر انچه که عالم بدان محتاجند ....من دارم ....؟
الی ارامش ....
الی ارامش ....
ارامش ....
و دیگر هیچ ....


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت10:54---7 مهر 1394
در بیابان فراخی که از آن می گذرم
پای سنگین کسی در دل شب
با من و سایه من همسفر است
چون هراسان به عقب می نگرم
هیچ کس نیست به جز باد و درخت
که یکی مست و یکی و بی خبر است
خاطر آشفته زخود می پرسم
که اگر همره من شیطان نیست
کیست پس این که نهان از نظر است؟
پاسخی نیست ، بیابن خالی است
کوه در پشت درختان ، تنهاست
و آنچه من می شنوم
بانگ سنگین قدمهای کسی است
که به من از همه
نزدیکتر است...
آه ای
سایه افتاده به خاک
گر به هنگام درخشیدن صبح
همچنان همقدم من باشی
جای پای هزاران شب را
با نقوش قدم صدها روز
بر زمین خواهی دید
وین اشارت تو را خواهد گفت
کاین وجودی که زبانگ قدمش می ترسی
مرگ در قالب روزی دگر است

وباز هم زندگی اجباریست....


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت10:54---7 مهر 1394
اصلا قرار نیست که سر خم بیاوری !
یا در عزا و ماتم من، کم بیاوری
گفتی قرار بود شبی بر مزار من
دستی پر از شقایق و شبنم بیاوری
بگذشت دی و فرصت اردیبهشت هم
لیکن نشد که دسته ای مریم بیاوری
ابر سیاه غصه ی من بی اثر گذشت
فرصت نکردی بارش نم نم بیاوری
حتی نشد که زخم دلم باز کرده و...


mohammad.
ساعت16:40---3 مهر 1394
+با عشق جمله بساز...؟!?

_جمله...!؟?

+آره...?

_عشق...؟!❤

+آره دیگه...?

_من با عشقم دنیامو میسازم...???


آیدین
ساعت11:25---31 شهريور 1394
گگگگگگگگگگ

samaneh
ساعت22:18---29 شهريور 1394
دِلـَـــــمــ ؛
 گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد........ !
 گـ ـاهے میــ ـسوزَد !
 و حَتے گــ ـاهے ،
گــ ـاهے 
نـَ ـه خِیــلے وَقتـــ هـ ـا میـــ ـشِکَند !
 امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَـ ـد . . .


samaneh
ساعت14:35---29 شهريور 1394
❥❥کسے که تورو نمیخواد نمیخواد دیگه... ❥❥
❥❥ خودتو خورد نکن... ❥❥
❥❥تو خودت بشکن... ❥❥
❥❥غصه بخور اما آویزون نشووو... ❥❥
❥❥ برو.. ❥❥
❥❥یه روزے دلش واست تنگ میشه.. ❥❥
❥❥ یه روزے واس تک تک کارات،، نگرانیات،،گیر دادنات دلش تنگ میشه... ❥❥
❥❥بی صدا بـــــــــــرو.. ❥❥
❥❥ یه روز جای خالیتو حس میکنه... ❥❥
❥❥برووو... ❥❥
❥❥ یه روز تنها آرزوش میشے... ❥❥
❥❥مگه دوسش ندارے؟ ❥❥
❥❥بودنت اذیتش میکنه... ❥❥
❥❥ احساس میکنے داره میپیچونتت؟ ❥❥
❥❥بهتره برے.............. ❥❥
❥❥ یه وقتایے باید رفتــــــــــــــــ... ❥❥
❥❥اونم با پاے خـــــــودتـــــــــ........... ❥❥
❥❥ باید جاتو تو زندگے بعضیا خالے کنے ❥❥
❥❥درسته تو شلوغیا متوجه نمیشن چے میشه.......... ❥❥
❥❥ ولی بدون ❥❥
❥❥یه روزیے❥❥
❥❥ یه جایے❥❥
❥❥ بدجورے یادت مےافتن که دیگه ❥❥
❥❥دیر شده.......... ❥❥
❥❥ کسی که تو رو نمیخواد،، ❥❥
❥❥نمیخواد دیگه....


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:33---26 شهريور 1394
زمان هایی هست ؛
که تمام عاشقانه ها هم می تواند
خلاصه شود در یک عبارت :
"به درک"


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:32---26 شهريور 1394
هـــــِــه ...
صــــــــــــــدامو داری ؟
خیلــــی وقتـــهـ رفتـــی از دلــــم
دیگــهـ نیســـت جایــهـ تو

خالـــــــی...

گاهی برای شناخت آدم ها
تلنگـــری
کافیســــــت
یک دوسِت ندارم ! یک برو

به یک چشم بهم زدن
خالـــی میکنند تمامهـِ
عقده های بودنشان را با
تـــو ...


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:32---26 شهريور 1394
حَرف هایـَمــ ،

دِلخورے هایـَمــ،

دِلتَنگــے هایـَمــ

و تـمـامــ اَشـڪـ هاے مَـטּ

بماندبـراے بـعـد

تـَنـهــا بــہ مَــטּ بـگـو

بـا او چـِگـونــہ
مـیـگـذرد

ڪـِـہ بــا

مـَــטּ نـِمــے گــذشــتــ ؟؟!


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:31---26 شهريور 1394

ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﻫﺮﺯﻩ ”
ﺁﻏﻮﺵ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﻫﻮﺱ ”
ﻗﻮﻝ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﺑﯽ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ”
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﻧﺎﺧﺎﻟﺺ ”
ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﭘﻮﺷﺎﻟﯽ ”
ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﻗﻼﺑﯽ ”
ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﺗﻈﺎﻫﺮ ”
ﺩﯾﺪﺍﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ” ﺗﻔﺎﺧﺮ ”
ﺻﻮﺭﺗﻬﺎ " ﭘﺮ ﺭﻧﮓ "
ﺳﯿﺮﺗﻬﺎ " ﺑﯿﺮﻧﮓ"
ﺷﻌﺎﺭ ﺑﺪﻭﻥ ” ﻋﻤﻞ ”
ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺑﺪﻭﻥ ” ﻋﺪﻝ ”
ﻭ ...
ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯾﻢ ؟


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:32---29 مرداد 1394
ﺍﮔـــﻪ ﺭﻓـﺘــﯽ ﺳــﻮﭘــﺮﯼ ﺩﻟــﺖ ﻟــﻮﺍﺷــﮏ ﻧـﺨــﻮﺍﺳـــﺖ . . .
ﺍﮔـﻪ ﺭﻓـﺘـﯽ ﭘــﺎﺭﮎ ، ﺳــــﻮﺍﺭ ﺗـﺎﺏ ﻧـﺸـــﺪﯼ . . .
ﺍﮔــﻪ ﻭﻗـﺘــﯽ ﺑـﺎ ﺩﻭﺳـﺘـﺎﺕ ﻣـﯿـﺮﯼ ﺑـﯿـﺮﻭﻥ ﺩﯾـﮕـﻪ ﻣـﺴﺨـﺮﻩ ﺑـﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﻧـﻤـﯿﺎﺭﯼ . . .
ﺍﮔــﻪ ﺩﯾـﮕـﻪ ﺑـﺴﺘـﻨـﯽ ﭼــﻮﺑـﯽ ﻭ ﭘـﻔــﮏ ﻧﻤـﯿــﺨـﻮﺭﯼ . . .
ﻓــﮑـﺮ ﻧـﮑــﻦ ﮐــﻪ ﺑـــﺰﺭﮒ ﺷـــﺪﯼ !
ﺑـﺸـﯿـﻦ ﻓـﮑـﺮ ﮐــﻦ ﭼـﯽ ﺑـﻪ ﺳــﺮ ﺩﻟـﺖ ﻭ ﺍﺣـﺴــﺎﺳــﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ . . .


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:31---29 مرداد 1394
ﮔﺎﻫﯽ ..
ﺩﻟﺖ " ﺑﻪ ﺭﺍﻩ " ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺑﻪ " ﺁﻥ ﺭﺍﻩ " ﻭ ﻣﯿﺮﻭﯼ ..
ﻭ ﻫﻤﻪ , ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ..
ﮐﻪ ﺗﻮ
" ﺭﻭﺑﺮﺍﻫﯽ "


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت11:44---23 مرداد 1394
در بازی زندگی، یاد می گیری؛
اعتماد به حرفهای قشنگِ بدون پشتوانه
مثل آویختن به طنابی پوسیده ست...
یاد می گیری
نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین باشند...
که باید آنقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی
بتوانی یک روزی تمامت را بغل کنی و راه بیفتی و بروی و در جایی که شنیده و فهمیده نمی شوی نمانی.


mohammad&reyhaneh
ساعت9:39---15 مرداد 1394
مثل شقایق زندگی كن كوتاه اما زیبا ،
مثل پرستو كوچ كن فصلی اما هدف مند ،
مثل پروانه بمیر دردناك اما با عشق،
مثل خر عرعر كن بلند اماباحوصله


mohammad
ساعت19:01---14 مرداد 1394
چه با ارزشن آدمایی که وقتی میفهمن

خیلی دوسشون داری

بارم آدم میمونن …


mohammad
ساعت19:01---14 مرداد 1394
چقدر سخته

تو دنیا هیچ چیز غیر قابل توضیح تر از این اتفاق نیست

که آنکه من بزرگش کردم

کوچکم کرد !


Ar@sh
ساعت17:19---13 مرداد 1394
تعارف زدن دخترا
شیما جوووووون عشخم کیک میخولی؟
– یه کوچولو اگه بدی عاچقتم
تعارف زدن پسرا
ساندویچ میخوری گشنه ؟
– اره
خاک تو سر گشنت کنن بدبخت مفت خور!


Ar@sh
ساعت17:09---13 مرداد 1394
جای خالی ات را نه قهوه پرمیکند،نه قلیون ونه حتی کتابو سیگار...
...
..
..
...
ولی اون دوستت بووووود!!!؟؟؟...قدبلنده چشم رنگیه ؟؟؟
اون شاید یه کارایی بتونه بکنه ^_^


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت13:53---13 مرداد 1394
دل می بندم…

به قابـــ عکستـــ که روی دیوار جا مانده است…

باوفاتر از خود توست…

به من لبخند می زند…

و هنوز هم در جایش باقیست…


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت13:43---13 مرداد 1394
به بعضیام باس گفت:
وقتے واسه ناموسِ خودت سگ ميشی

واسه ناموسِ مردم گرگ نشو بے ناموس



mohammad
ساعت12:18---13 مرداد 1394
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!
میــــدانی چــــــــــــرا؟؟
مـــــردانـــگی میــخواهـــــد
مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد


samaneh
ساعت15:42---11 مرداد 1394
عضی ادما یادشون از خودشون مهربون تره تقدیم به کسی که هم خودش مهربونه هم یادش


̲̅[̲̅Ƨ̲̅Ӈ̲̅Ơ̲̅Ƙ̲̅Є̲̅ ̲̅ƛ̲̅Ƙ̲̅Ӈ̲̅ƛ̲̅Ʀ̲̅]
ساعت7:59---6 مرداد 1394
شــمــاره ات را پــاک کـــرده ام . . .
امــا . . .
هــر شـمــاره غــریـبــی
بــه شــوق ایـنـکــه تـــویــی خـوشـحــالــم مــی کـنــد ..!


ɱ ï ℓ ą đ 7
ساعت15:01---3 مرداد 1394
بازی بدی را شروع کردیم…

من باختم دلمــ را…

تو همچنان دلــ می بری…


Ar@sh
ساعت11:33---30 تير 1394
بابام وقتی که قبض برق رو امروز دید
صبح موقع رفتن سر کار
.
.
.
.
.
موتور کولر رو با خودش برداشت برد :|


Ar@sh
ساعت11:25---30 تير 1394
به دختره میگم : عـــزیزم اینـــستـا داری ؟

واااااای اصـن اسمـشو نـیار

میگــم چطور: میگه من از اینــیستـا اصـلا خوشـم نمیـاد

فقطـ مسـے و ژاوی ....

از یکی از تیمارستانای تهران پست میزارم .. آب و هوا خوبه ...
فرستنده : م مینودشتے ...


kati
ساعت13:32---25 تير 1394

مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق!

عشق سرگرمی ‌اش آ زار و تسلاست رفیق!

قیمــــت یک سحر آغوش چشیـدن ، صد شب

گریه و بـــغض و تب و آه و تمنـاست رفیق!

نشدم راهـی این چشمه کـه سـیراب شوم

تشنگی خـــــاص‌ ترین لذت دنــیاست رفیق!

بارها تا لب ایـــن چشمـه دویــده است دلم

آبش اما فقــــط از دور گواراســت رفیق!

اسم آن روز کـــــه نـامیـده‌ای اش روز وصال

در لغت نامه‌ ی مـــــن «روز مباداست» رفــیق!

«نیست در شهر نـگـــــاری کـه دل از ما ببرد»

بنشین شعر بخوان، دور جـــــوان ‌هاست رفیـق!

apam
mamnoonam az kamentaye khoshkelet azizam



kati
ساعت13:28---25 تير 1394
ﺩَﺭﺩﻫــــــــﺎﯾَﻢ ﺭﺍ ﻻﯾـــــــڪ ڪــــَـﺮﺩَﻧــــﺪ✔

ﻭ ﮔﻔـــــﺘَﻨﺪ ﺯﯾــــﺒـــﺎ ﺑــــــﻮﺩ...➣

↻ﻧﻤـــــﯿﺪﺍﻧِﺴـــــﺘَﻢ ﻣﮕـــــﺮ
ﺩَﺭﺩ ﻫــَــــــﻢ ﺯﯾﺒــــــــﺎ ﻣﯿــــــــﺸﻮﺩ ؟
ﺁﻫـــــﺎے ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯے ... ﻧﻮﺷــــــــﺘِﻪ ﻫـــــــﺎﯾــــــــﻢ✍
ﺩَﺳـــــــٺ ﺧــــــــﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴـــــــﺖ ﺩِﻟـــــــــــــﻢ
ﻣﯿـــــــﻨﻮﯾــــــــﺴَﺪ ﻭ ﻣـــــــَـــــڹ... ﻓﻘﻂ
ﻧــــــــﮕﺎﻩ ﻣـــے ﮐﻨــــﻢ . ﻭ ﺣــــﺴــــﺮﺕ
ﻣــــےﺧــــﻮﺭﻡ ﺑــــہ ﻋــــﺒﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫــــــــﺎﯾﻢ ﻭ ﺩﻏــــــــﺪﻏﻪ
ﻫــــــــﺎے ﻓـــــــﺮﺍﻣــــــﻮﺵ ﺷــــــــﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﺷــــــــﺎﯾـــﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺗــﺮ ﻣــــــے ﺷـــــﺪﻡ ﻓﻘــﻂ ﻭ
ﻓﻘـــﻂ ... ﺍﮔــــــﺮ ﻣﯿــــﻔﻬـــﻤـــﯿﺪے...
ﺣﺮﻓـــــــﻬـــــــﺎﯾـــــ ــﻢ ﺑﻪ ﻫـــﻤــــﯿـــڹ ﺭﺍﺣﺘـــــــے
ڪہ مے ﺧــــﻮﺍﻧــــے ﻧـــﻮﺷــــتہ ﻧﺸــــــــﺪﻩﺍﻧـــــــﺪ ...✍


kati
ساعت13:28---25 تير 1394

من اگرگاهی عاشــــــــــــقانه♥ مینویسم،

نه عاشــــــــــــقم! ♥

نه شکــــــــــــست خورده...

فقط مینویســــــــــــم تا عــــــــــــشق♥ یاد قلــــــــــــبم♥ بماند..!

در این غوغای خیاــــــــــــنتها و دروغها و دل کنــــــــــــدن ها و عادتــــــــــــ ها و هوس ها...

من تمــــــــــــرین آدم بودن میــــــــــــکنم...!


kati
ساعت13:28---25 تير 1394
◀◀◀ﺩﺭ " ﺩﻧــــــــــﯿﺎے ﺍﻣـــــــﺮﻭﺯ " ﺍﮔﺮ ﮐـــــــﺴـــــے ﺑــــﻪ ﺗـــــﻮ " ﺳــــــــــﻼﻡ " ﮔﻔــــــــﺖ⇨
ﻣــــــﻄــــــــــــﻤﺌــــ ـــــﻦ ﺑﺎﺵ ﮐـــــﻪ ﺑــــﺎ ﺩﯾــــــــــﮕـــــــﺮﯼ "ﺧــــﺪﺍﺣــــﺎﻓـــــﻈـــــ


kati
ساعت13:27---25 تير 1394
اَلان بَلَدَم حِسابی داد زَدَنو...~

حِفظَم هَمِه روزایِ باختَنَمو...~

هَمون روزا بودَن مَنو ساختَنَمو...~

اَلان میتونَم بِزَنَم حَتی شاهرَگَمو...~~


kati
ساعت13:26---25 تير 1394
☜بهتــ قـولــ میدمـ حــاجــی
☜باور نکـن
☜ایـن مَـسیـرو تا آخـر نرو
☜منــ میدونمْ آیندشـو
☜آدمــا بَـدَن پِـسـَر
☜آدمـ نـشــو✘✘✘
【هــΗΞΗــه】


kati
ساعت13:25---25 تير 1394
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ...
ﺳﯿﮕﺎﺭﻫﺎﯼ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ
ﻭﯾﺴﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ
ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﻃﻮﻻﻧﯽ
ﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻬﻮﺭ
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻣﺮﺯ
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ...
ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﺸﺪﻧﺪ !
ﺍﯾﻦ
ﺯﺧﻢ
ﺗﻨﻬﺎ
ﺑﻪ
ﺍﻟﺘﯿﺎﻡِ
ﺁﻏﻮﺵِ
ﺗﻮ
ﺁﺭﺍﻡ
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در دو شنبه 14 ارديبهشت 1394برچسب:, ساعت 4:22 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |