اگـہ دوωـتش دارے ...

اگـہ دوωـتش دارے ...

 وقتے یڪیو دوωـت دارے


 اشڪشو درنیار ;(((


 با اشڪاش از چشـᓄـاش ᓄـیوفتے...??


 ازش فاصلـہ نگیر←_____→


 اگـہ ωـرد شـہ دیگـہ درωـت نـᓄـیشـہ ...??


 باهاش قهرنڪن


 بے توبودטּ رو یاد ᓄـیگیرہ ...??


 تهدیدش نڪن ×


 دعواش نڪن ×


 ᓄـیرہ پشتـہ یڪے دیگـہ قایـᓄ ᓄـیشه...

 

اوטּ ادᓄ پناهش ᓄـیشـہ ...??


 اگـہ دوωـتش دارے←→


 هـᓄـونجورے ڪـہ هـωـت دوωـتش داشتـہ باش

 

ωـعے نڪטּ عوضش ڪنے??


 اگـہ دوωـتش دارے←→


 اشتباهاتشو بـہ روش نیار.ادᓄ جایزوالخطاـωـت...??


 اگـہ دوωـتش دارے←→


 تو اوج بدیها و تلخیها و ωـختیها


 از آغوشت بیرونش نڪن...


 بذار یاد بگیرہ دنیاش، زندگیش هـᓄـوטּ آغوشیـہ ڪـہ توشـہ !??


 نذار برہ جاے دیگـہ ازدωـت تو گریـہ ڪنـہ

 

اونــوقعـس ڪـہ دیگـہ ????


 تو،توي قلبش جایے ندارے...

 


 



نظرات شما عزیزان:

MohadeseU2
ساعت21:17---18 مرداد 1395
سلام وبلاگتون خیلی خیلی خوشگله
ممنون میشم به وبلاگم بیای و واسم نظر بزاری
پایه تبادل هم هستمااا


مهدیه
ساعت12:42---26 اسفند 1394
نه آرامشت را
به چشمـﮯ
وابسته کن،
نه دستت را
به گرماے دستـﮯ
دلـــــــــخوش…
چشمها بسته میشوند و
دستــها مشت میشوند…
و تو مـﮯمانـﮯ و
یک
دنــــــــیا
تــــــــــنهائی…


رها
ساعت14:10---11 اسفند 1394
گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود

اینک هزار بار ، رها کرده بودمت

زان پیشتر که باز مرا سوی خود کِشی

در پیش پای مرگ فدا کرده بودمت

هر بار کز تو خواسته ام بر کنم امید

آغوش گرم خویش برویم گشاده ای

دانسته ام که هر چه کنی جز فریب نیست

اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای

در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب

لیکن هزار جامه بر اندام او کنی

چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت

او را طلب کنی و مرا رام او کنی

روزی نقاب عشق به رخسار او نهی

تا نوری از امید بتابد به خاطرم

روزی غرور شعر و هنر نام او کنی

تا سر بر آفتاب بسایم که شاعرم

در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام

دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش

ای زندگی ، دریغ که چون از تو بگسلم

در آخرین فریب تو جویم پناه خویش


MAHTAB
ساعت19:32---17 بهمن 1394
عـاشـق ڪہ شدے...
خودت را برای گریهـ
حرفهاے سرد
بغض
گریہ
داغ دل
اشڪ.. آمادہ ڪن❗️
شاید او عاشقت نباشد..


رها
ساعت14:34---8 بهمن 1394
آپـــــــــــــــــــــــمــ

*-*
ساعت17:46---1 بهمن 1394

شاملو میگوید:

بترس از او که سکوت کرد
وقتی دلش را شکستی...
اوتمام حرفهایش را بجای تو به خدا زد
و خدا خوب گوش میکند و خوب تر یادش میماند....
خواهد رسید روزی که خدا
تمام حرفهای او را سرت فریاد خواهد کشید....
و تو آن روز درک خواهی کرد
چرا گفته اند:دنیا،دار مکافات است!



*-*
ساعت17:35---1 بهمن 1394


از عجایب ωـیگار همیלּ بـω ڪـہ آتشش آرامت



میڪنـב



בر برابر ڪـωـے ڪـہ בلت را آتش زבـہ


*-*
ساعت17:14---1 بهمن 1394
✓حـٌـٌـٌـيـٌـٌـٌـفِ☜سـٌـٌـٌـي ــگـارم
✓۝نــٌـٌـٌـيــســت囟
۝✓كـٌـٌـہ داره彡
بــہ پــاے
✓۝خـٌـٌـٌـاطــرهــاے↻↯↯↯
۝✓هـٌـٌـٌـرزِِ☜彡
مـيــســوزه◇


*-*
ساعت17:14---1 بهمن 1394


نـﮧ نمـﮯدآنـﮯ !

هیچکس نمـﮯدآند. . .

پشت این چهره ی آرام در دلم چـﮧ مـﮯگذرد...

نمـﮯدآنـﮯ !

کسی نمـﮯدآند. . .

این آرامش ظاهــر و این دل نـا آرام ،

چقدر خستـﮧ ام مـﮯکند . .


*-*
ساعت17:14---1 بهمن 1394

انسان از جنگ، زلزله و سیگار نمی میرد؛ انسان را روزی، لبخند هایی که نمی زند، اشک هایی که نمی ریزد، خواهد کشت!


*-*
ساعت17:13---1 بهمن 1394

اگر روزی رسیدی که من نبودم تمام وصیتم به تو این است:
"خوب بمان"
از آن خوب هایی که من عاشقش بودم...


*-*
ساعت17:13---1 بهمن 1394
ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ
ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …
ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ …
ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ …
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ


*-*
ساعت17:12---1 بهمن 1394
یک اتفاق بود
روزی که آمدی و رهگذرانه درگاه را از غربت رهاندی
روزی که آمدی و پنجره را در قفس
اشک را در عطش
و مرا در حس گنجاندی ...
حالا من ، چگونه این عبور نامکرر را – در وسعت تکرار تنهاییم –
غرق کنم ؟
چگونه متن خاطره ات را – حادثه ی سوزان بودنت را –
در منظومه ی عظیم بودنم دفن کنم ؟


*-*
ساعت17:12---1 بهمن 1394

شبیه خوابی تو ...
در عمق چشمهای منی ...
نزدیک ولی دور از دسترس .


*-*
ساعت17:12---1 بهمن 1394

غمگین ترین جای خاطرات اونجاست کـه
احساس مـیکنی
چهــره اش داره از یادت مــیره …


*-*
ساعت17:11---1 بهمن 1394

از غم نیاموزی چرا ای دلربا، رسم وفا؟
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند


*-*
ساعت17:11---1 بهمن 1394
و هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــیکند
آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده . . .


*-*
ساعت17:11---1 بهمن 1394

ﻭﻗﺘــﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ…
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ
برای اوست…


*-*
ساعت17:10---1 بهمن 1394

سراغت را از “قاصدک” که می گیرم تابی خورده
و در دل ابرها گم می شود !
غصه ام می گیرد
می دانم ، شرم دارد از اینکه “خبر” دهد که رفتنت همیشگی بود …


*-*
ساعت17:10---1 بهمن 1394

دلم تو را ،
فقط و فقط تو را
از میان این همه ضمیر میخواهد ، همین !
و باز هم تو نیستی حالا که باید باشی
و این یعنی ته بدبختی من . . .


*-*
ساعت17:10---1 بهمن 1394

دردنـــــآک اســـــت
دوســـــتـَش بـدآری
و گمـــــآن کنی دوســـــتـَت دآرد
حــــآل آن کـِه
او یــِگــآنه هـَســــتی تو بآشـَـد
و تـــــو
یـــِــکی از هــزآران لــــــذت او …


*-*
ساعت17:09---1 بهمن 1394

از گدایی پرسیدند :
بدبخت تر از تو کسی هست ؟
خندید و گفت : آری ، عاشقی که به عشقش نرسد !


*-*
ساعت17:09---1 بهمن 1394

شاملو میگوید:

بترس از او که سکوت کرد
وقتی دلش را شکستی...
اوتمام حرفهایش را بجای تو به خدا زد
و خدا خوب گوش میکند و خوب تر یادش میماند....
خواهد رسید روزی که خدا
تمام حرفهای او را سرت فریاد خواهد کشید....
و تو آن روز درک خواهی کرد
چرا گفته اند:دنیا،دار مکافات است!


*-*
ساعت17:09---1 بهمن 1394

ﺑﮑـــــﻮﺵ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ...
ﮐﻪ ﺍی ﮐﺎﺵ

ﺗﮑﻪ ﮐﻼﻡ ﭘﻴﺮی ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷــﺪ...!


*-*
ساعت17:08---1 بهمن 1394

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.


*-*
ساعت17:08---1 بهمن 1394
شاملو میگوید:

بترس از او که سکوت کرد
وقتی دلش را شکستی...
اوتمام حرفهایش را بجای تو به خدا زد
و خدا خوب گوش میکند و خوب تر یادش میماند....
خواهد رسید روزی که خدا
تمام حرفهای او را سرت فریاد خواهد کشید....
و تو آن روز درک خواهی کرد
چرا گفته اند:دنیا،دار مکافات است!


*-*
ساعت17:08---1 بهمن 1394

فصل ها گذشت و هنوز يک نفر نيست
مرا بخاطر عاشقانه هايم صدا بزند…
يک سطر کج ميتواند فکرى را بلغزاند…


*-*
ساعت17:08---1 بهمن 1394

آدم ها به اندازه ی “ناگفته هایشان” از هم دور می شوند
نه به اندازه ی “قدم هایشان”…


*-*
ساعت17:07---1 بهمن 1394

از کاه دوستت دارم های کشکَکی تو
کوهی مستحکم از عشق ساخته ام …
از تیشه ی فرهاد هم کاری بر نمی آید…
هر روز دعای زلزله می خوانم


*-*
ساعت17:07---1 بهمن 1394

غمگینم…

به اندازه ی…

کلاغ تنهایی که…

در سرمای زمستان…

خیره به آسمان می نگرد…


*-*
ساعت17:07---1 بهمن 1394

هَنوزَم اُمیدِه مَــن بِه فَرداست
♻روزایِ خوبَمَم ک‍ِه ب‍ُردَم اَز یاد
بازَم خَط بِه خَط مینویسَم اَز دردام
شایَد دارَم گُم میشَم میونِه حَرفام


*-*
ساعت17:06---1 بهمن 1394

دو چشمى را كه مفتوح رخ ات بود
كنون گوهر فشان بگذار و بگذر
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در اين ميان بگذار و بگذر


*-*
ساعت17:05---1 بهمن 1394

یہ وقتے ...
برداشت هاے بد
ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ!
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ مے ﺷﺪﻡ ؛ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻫﺎ ...
ﺳﻮ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻫﺎ ...
ھمش مے ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ...
كہ ...
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻗﻀﺎﻭﺗﻢ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺣﺎﻻ ﺍﻣﺎ ....
فقط ﺳﮑﻮﺕ مے كنم ؛ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻭ
ﻧﮕﺎهشان ...
ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ!
ﺗﺎﺯگے ﻫﺎ ...
ﻧﻪ ﺍﻧﺮﮊے ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ!
ﻧﻪ حتے ﺣﻮصلہ ﺍﺵ ﺭﺍ ...
ﻣﻦ ...
ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ نیستم ...!
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ كہ ﻫﺮ چہ ﺧﻮﺍست ...
ﺑﮕﻮید ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ کند ...
بے ﺧﯿﺎﻝ ...
هیییییس!!!




*-*
ساعت17:04---1 بهمن 1394

ازخداپرسیدم خدایا چه چیزی تورا ناراخت میکند خداوند فرمود هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهای او گوش میدهم که گویی به جز او بنده ای ندارم ولی او چنان سخن میگوید انگار من خدای همه هستم الا او.


*-*
ساعت17:04---1 بهمن 1394

کاش همه بدانند دیگر سوی نگاه هایم به سمت کسی

روانه نمی رود ...

نبض بغض هایم نمی تپد ...

دیگر هیچگاه سکوت گریه هایم نمی شکند ...

و ای کاش همه بدانند که من ...

* با تمام احساس مرده ام * ...


*-*
ساعت17:04---1 بهمن 1394
آدم‌ها زندگی می‌کنند
انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند !
آدم‌ها می‌شنوند
انسان‌ها گوش می‌دهند !
آدم‌ها می‌بینند
انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند !
آدم‌ها در فکر خودشان هستند
انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند !
آدم‌ها می‌خواهند شاد باشند
انسان‌ها می‌خواهند شاد کنند !
آدم‌ها ، اسم اشرف مخلوقات را دارند
انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌دهند !
آدم‌ها انتخاب کرده‌اند که آدم بمانند
انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته‌اند ، تا انسان شدند !
آدم‌ها می‌توانند انسان شوند
انسان‌ها در ابتدا آدم بودند !
آدم‌ها آدم‌اند
انسان‌ها انسان !
اما
آدم‌ها و انسان‌ها هر دو حق انتخاب دارند
اینکه آدم باشند یا انسان ، انتخاب با خودشان است .

نیاز نیست انسان بزرگی باشیم ، انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست . . .
و این است تفاوت انسان بودن و آدم بودن


*-*
ساعت17:04---1 بهمن 1394

بعضـــــــــــــــــــی ها رو انقدر بردیم بالا که

دیگه دست خودمونم بهشون نمی رسه !!!


*-*
ساعت17:03---1 بهمن 1394

دنبـال " مخاطـبــــ خـاص

" نــوشته هـایـم نــباشید ! ارزش

" خــاص بــودن " را نداشت !!!


*-*
ساعت17:03---1 بهمن 1394

بـــــــــــــر و!!!!

ترس از هیچ چیز ندارم ..

وقتـی یقین دارم بیشتر از من کسی

دوستت نخـــــــواهد داشت ..

بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد.
بــــــــــــرو !!!!

ترس برای چه؟؟

وقتی می دانم یکــ روز تُف می اندازی به روی تمام

آن هایی که به خاطرشــــان من را از دست دادی ........!


*-*
ساعت17:03---1 بهمن 1394
ونایی که میگن:
غصه نخور...
همه چی درست میشه...!!!
همه پیکام به سلامتیشون
اگه فقط یک بار...
بگن چه جوری درست میشه؟؟!


*-*
ساعت17:03---1 بهمن 1394

بعضیا ﻣﺜﻠﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺻﻨﺪﻟـی ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻣﯿﻤﻮنن .!

ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺋﻪ ﯾﺎ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ…


*-*
ساعت17:02---1 بهمن 1394

آهویی که به کفتار چشمک بزنه ،
لیاقت نداره سایه ی “شیــــر” رو سرش باشه . . !!


*-*
ساعت17:02---1 بهمن 1394

به بَضیآم بآیَد گُف:
عَزیزَم چِرآ بیکآر نِشَستی؟
بیآ بآ اِحسآسآته مَن بآزی کُن…



*-*
ساعت17:02---1 بهمن 1394

گاهی دلم می خواهد
بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده،
کیستم،
اینجا چه می کنم ...
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست،
فاصله ای هست،
فردایی هست.
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم ... بروم ...
ومی روم



*-*
ساعت17:02---1 بهمن 1394

عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفت
تا که در اوج بهاران برگ ریزانش گرفت

عمری از گندم نخورد و دانه دانه جمع کرد
عشق تو آتش شد و در خرمن جانش گرفت

ابرهای تیره را دید و دلش لرزید…باز
فالی از دیوان افکار پریشانش گرفت:

“یاری اندر کس نمی بینم” غزل را گریه کرد
تا به خود آمد دلش از دوستدارانش گرفت

پس تو را نوشید و دستت را فشرد و فکر کرد-
خوب شد که شوکران از دست جانانش گرفت

چند گامی دور شد، اما دلش جامانده بود
آخرین ته مانده ی خود را به دندانش گرفت

داشت از دیدار چشمان تو برمی گشت که
“محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت”



*-*
ساعت17:01---1 بهمن 1394

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است
چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است

به عکس های خودم خیره ام ، کدام منم ؟
زمانه خاطره های مرا کجا برده است

چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان
که مرگ دلخوشی غنچه ها پژمرده است

اگر سقوط بهای بلند پروازیست
پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است

از این به بعد به رویم در قفس مگشای
چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است


*-*
ساعت17:01---1 بهمن 1394
رفته… هنوز هم نفسم جا نیامده‌ست
عشق کنار وصل به ماها نیامده‌ست

معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده‌ست

صدبار وعده کرد که فردا ببینمش
صد سال پیر گشتم و فردا نیامده‌ست

یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
یک بار هم برای تماشا نیامده‌ست

ای مرگ! جام زهر بیاور که خسته ایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامده‌ست

دل خوش به آنم از سر خاکم گذر کنند
گیرم برای فاتحه‌ی ما نیامده‌ست


*-*
ساعت17:01---1 بهمن 1394

ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯿﻪ ﺳﺨﺘﯿﻪ...!
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺪﻭﻧﯽ ﻣﺤﺮﻣﺸﯽ ﯾﺎ ﻣﺰﺍﺣﻤﺶ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺪﻭﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵ ﺑﺠﻨﮕﯽ ﯾﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮑﺸﯽ...
ﺩﻭﺭﺍﻫﯿﻪ ﺳﺨﺘﯿﻪ...!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ...
ﻧﺪﻭﻧﯽ ﻣﻮﻧﺪﻧﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺭﻭ...


*-*
ساعت17:00---1 بهمن 1394

از پرندگان مهاجر، عاشق تر است...
زنی را دیدم که زندگی برایش پرواز است...
زنی را در بیابان دیدم
در توهم
که پرواز می کرد
من زنی را دیدم در نمای پرستو ...
و پرندگان مهاجری را دیدم که به سیمای زنی در آمدند ...
من در توهمِ زن و پرواز و پرنده مانده ام،
که هر سه مهاجرند ...


*-*
ساعت17:00---1 بهمن 1394
عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفت
تا که در اوج بهاران برگ ریزانش گرفت

عمری از گندم نخورد و دانه دانه جمع کرد
عشق تو آتش شد و در خرمن جانش گرفت

ابرهای تیره را دید و دلش لرزید…باز
فالی از دیوان افکار پریشانش گرفت:

“یاری اندر کس نمی بینم” غزل را گریه کرد
تا به خود آمد دلش از دوستدارانش گرفت

پس تو را نوشید و دستت را فشرد و فکر کرد-
خوب شد که شوکران از دست جانانش گرفت

چند گامی دور شد، اما دلش جامانده بود
آخرین ته مانده ی خود را به دندانش گرفت

داشت از دیدار چشمان تو برمی گشت که
“محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت”


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در دو شنبه 21 دی 1394برچسب:, ساعت 12:31 AM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅] |