بفهم ....
وقتی کسی به عشقش میگه نفسمی…
یعنی نمیشه نفسم رو با کسی قسمت کنم,
یعنی آدم باش و فقط مال من باش !
یعنی چشمات باید فقط منو ببینه
بفهم لطفا …
یعنی نمیشه نفسم رو با کسی قسمت کنم,
یعنی آدم باش و فقط مال من باش !
یعنی چشمات باید فقط منو ببینه
بفهم لطفا …
دل همین است دیگر ...
می نشیند برای خودش رویا میبافد .
آرزوهای بی جا می کند ...
مثل آرزوی بوییدنت...
مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک گناه در آغوشت ...
مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت !
مثل ...
میدانی ! ؟
باز هم آسمان و ریسمان بافته ام !
تمامی ماجرا همین است :
من جز تو هیچ آرزویی ندارم !
توباشی ...
دلم لحظه ای را می خواهد !
که تو باشی ...
همین کنار نزدیک به من
درست روبروی چشم هایم
همنفس نفسهایم
خیره شوم به لبهایت
دست بکشم به تک تک اعضای صورتت
بعد چشمهایم را ببندم و ..
" ببوسمت "
آن لحظه دنیای من تمام می شود .
" به خدا که واقعاً تمام می شود "...
شعرنیس ...
این روزها دلتنگ که نه !
محتاج صدای توام
باور کن این یکی دیگه شعر نیس ...!
بوی تو ...!
حوالی رویاهایم که قدم می زنم !
میبینم خیابان را با بوی باران دوست دارم ....
خودم را با بوی تو ...!
توبیا ...
مدتهاســـــــت
دلم شروعی تــــــــازه میخواهـــــــــد.....
.
.
تو بــــــــــیا.....
.
مرا دوبـــــاره آغــــاز کــــــن....
گاهی ...
گاهی...
میان بودن و خواستن فاصله ایست...
وقت هایی هست...
که کسی راباتمام وجود میخواهی...
حتی به خاطرش نفس میکشی...
زندگی میکنی...
دنیابرایت زیبا می شود اما...
بودنت درکنارش جایزنیست...
واین خواستن...
همان رویاست...
ویاآرزوی دست نیافتنی...
چون...
"او" مال تو نیست...
با من نجنگ ....
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی.....
سکوت کنی....
اجازه بدی حرفهاش رو بزنه و بهونه هاشو به جون بخری...
تموم که شد بغلش کنی و آروم در گوشش بگی...
"با من نجنگ"....."من دوستت دارم عشقم"......
یکی بیاید ...
یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش ..
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم ..
دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش ..
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم ..
چمـدان امیـدمـ را مــے بندمــ
یادمــ باشـد خنـده ها و بوســہ هایمـ را جا نگـذارمــ
آری مسافــرمــ
تا دیار آغــوش ِ تـــــــــو چنـد فرسخــے بیــش نماندهــ
کمــے از دلتنگــے دور شده امـــ ..
بــے تابـــ نباش
کــہ این مقصـد هیچ گاه مبدا نخواهــد شـــد
مهمانــے کــہ میزبانــش نـگاه ِ تـو بــاشد
دیگـر رفتنــے نیستـــ ..
با اینکه ردِ پای بوسههایم را در تن ات
بهتر از کفِ دستم می شناسم
اما با این حال
تا به آغوش ات میآیم
گم میشوم!
خدا کند اینبار
مرا
از لابلای لبانت پیدا کنی....!!
گفتند
بـــــاد آورده را
بـــاد مـــی بـــرد،
امــــا
تـــو کـــه
بـــا پــای خـــودت آمــده بــودی ..
بـــــاد آورده را
بـــاد مـــی بـــرد،
امــــا
تـــو کـــه
بـــا پــای خـــودت آمــده بــودی ..
دستانــم شایـد ،
امــا . . . دلــم به نوشتـن نمیــرود ... ؛
ایـن کلمــات بـه هـم دوختــه شــده کجـا ،
احسـاسـات مــَن کجـا ،
ایـن بـار امــا ،
نخـوانــده مــَرا بفهــم ...
یعنی میشود ....
یعنی میشود روزی برسد که بیایی....
مرا در آغوش بگیری
بخواهم گله کنم
بگویی"هیسس"....
میخواهم امشب دیوانه ات کنم....
تو ...
من تو را نمی سرایم !..
تو ...
خودت در واژه ها می نشینی ..!
خودت قلم را وسوسه می کنی !!
و شعر را بیدار می کنی !!
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
آن شب ...
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
آن شب که شب پره ها ..
عاشــقـــانه تر ..
عاشــقـــانه تر ..
نــــور را می جســـتند ...!
و اتاقم ..
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !
دانستم.. تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...!
دانستم.. تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...!
از فریب انسان ها دلگیر نشو...
چون اینان روی زمینی زندگی میکنند که روزی یک بار
خودشان را دور میزند....
بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
من از تمامــِ دنیا
فقط آن دایرهـ ے مشکے چشمانـــ تو را میخواهمـــ
وقتے کهـ در شفافیتشــ
بازتاب عکس خودم را میبینمـــ.............
چه حسرتی است
عبور از کنار عابرانی که
عطر تو را میزنند
اما هیچکدام تو نیستی..!!
سکوتـــــــــــــ …
و دیگر هیچ نمی گویم …!
که این بزرگترین اعتراض دل من استـــــــــ ـ
به تو …
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بی پایانشـــــــ …..
بگذاربگویند ....
بگذار بگویند خسیس است...
من "دوستت دارم" هایم را
الکی،
به جز تو،
برای هیچکس خرج نمیکنم....
دلم برای یک نفر تنگ است....
نه میدانم نامش چیست،
و نه میدانم چه میکند،
لبخندش را هم ندیده ام!
فقط میدانم که باید باشد و نیست....
نه میدانم نامش چیست،
و نه میدانم چه میکند،
لبخندش را هم ندیده ام!
فقط میدانم که باید باشد و نیست....
کساییکه ....
دلم گرفته از ادمايي كه معني دوست داشتن رو نمي دونن،
كسايي كه ميخوان مال اونا باشي اما خودشون مال تو نيستند ،
كسايي كه تو بارون برات ميميرن اما وقتي هوا افتابي شد همه چيز يادشون ميره.....
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, ساعت 2:42 PM توسط [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
|